کیارشکیارش، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

کیارش پسری از دیار آفتاب و دریا

شیرین زبونی

تازگی ها وقتی از تو حیاط می خوای بیای تو خونه  یا وقتی می خوای بری دستشویی اول تق تق می زنی به در میگی  ها الله( یا الله) بعد میای تو. حالا اگه اومدی تو و یادت رفت، بر می گردی سر جای اولت و حتماً  با اون انگشتای کوچولو موچولوت رو در می زنی و یه ها الله می گی بعد میای تو. 
18 مرداد 1391

نمایشگاه مار

زمستون سال ١٣٩٠ مامان جون یه روز بابایی وقتی از سر کار برگشت یه خبر جالب داشت. گفت با آقای بچاری یکی از همکاراش هماهنگ کرده که شما ، بابایی و آقای بچاری و پسر شجاعش آقا حسین برین نمایشگاه مارهای سمی و غیرسمی تو هتل گنو .   عزیزم عکسای بازدیدت از نمایشگاه رو تو ادامه مطلب گذاشتم. بابایی بدو بیا دیگه . عجله دارم می خوام برم پیش مارا    البته بابایی فقط عکس چند تا از مارها رو گرفته. ...
20 تير 1391

حال پسر نازم خوب شد

مامان گلم امروز ظهر به لطف داروهایی که دکتر شجاعی بهت داده بود خوب شدی. آرزو می کنم همیشه تنت سالم باشه تا مامانی هم غصه دار نشه. ...
20 تير 1391

پسر شیطونم امروز مریض شده

عزیز دلم امروز مریض شدی یبوست گرفته بودی تا الان هم که دارم می نویسم هنوز خوب نشدی. دم غروب بابایی بردت دکتر. از ساعت ده تا یازده و نیم شب درد داشتی . الان هم خوابت برده. الهی قربونت بشم مامان . ایشاا... هر چی زودتر خوب بشی آخه اصلاً طاقت درد کشیدنت رو ندارم. بغض گلوم رو گرفته چون پسر شیطون من امشب از بس درد داشت حتی درست راه نمی رفت.      ...
19 تير 1391

دیگه دوستم نداری؟

مامان جون امروز داشتم یه دامن می دوختم اما مگه تموم شد از بس که شیطونی کردی آخه همش باید حواسم باشه که شیطونیات گل نکنه. مثلاً امروز در حال برش الگو بودم که دیدم هی با قیچی و چرخ و ... ور میری. یکی از سنجاقا رو ورداشته بودی داشتی پر و خالی بازی می کردی. یه کوچولو دعوات کردم. برگشتی بهم گفتی مامان دوستت ندارم   الهی مامان قربونت بشه . من بی نهایت یکی یه دونم رو دوست دارم. می دونم که کیارشی گلم هم مامان رو دوست داره مگه نه؟     ...
17 تير 1391

دکتر کیارش

شنبه 10/04/1391 تو آشپزخونه در حال درست کردن غذا بودم که شما پسر گلم طبق معمول بالای کابینتا مشغول تماشای پخت و پز  غذا بودی. با خودم فکر کردم چطوری این ناقلا رو بیارم پایین دستم رو گذاشتم رو قلبم و گفتم آی آی قلبم درد می کنه. اینجا بود که شیرین زبونیت گل کرد. گفتی دکتر کیارش الان معاینه می کنه.  بعد هم رفتی وسایل پزشکی(اسباب بازیت) رو آوردی و با گوشی صدای قلب مامان رو چک کردی. بعد هم نسخه ما رو پیچیدی. حالا داروی بنده چی بود؟ یه آمپول که توسط دکتر کیارش تزریق شد. حالا دیگه مامانی خوب خوب شده. الهی مامان فدای این پسر مهربون ...
13 تير 1391

اصطلاح جدید کیارشی

مامان یکی دو روز میشه یه اصطلاح جدید بکار می بری.می دونی چیه؟ ای بابا  مثلاً دیروز بهم گفتی ای بابا کار دارم نمی دونی وقتی با اون زبون شیرینت این رو گفتی چقدر خندم گرفت.   ...
5 تير 1391