کیارشکیارش، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

کیارش پسری از دیار آفتاب و دریا

بدون عنوان

کیارش جون اینجا هشت یا نه ماهه بودی. کارت ور رفتن با میز بود. همش می رفتی تو میز. رفتیم یه پشتی گذاشتیم توش ولی خوب کشو که هست اونجام جای خوبیه مگه نه؟ هر موقع هم که خوشحال بودی زبونت می اومد بیرون درست مثل الان. کیارش: حالا مامان اگه خیلی ناراحتی فکرام رو بکنم شاید اومدم بیرون دیدی مامان دارم میام بیرون. ...
2 تير 1391

مامان خطاط

مامان جون من خطاطی رو خیلی دوست دارم واسه همین هم یه مدت می رفتم کلاس . شما اون موقع ها حول و حوش یک سالت بود . بعد از کلاس می اومدم خونه تمرین می کردم اما خوب مگه شما می ذاشتی از ترس اینکه شما مرکب بریزی خیلی کم تمرین می کردم. همش هم دوست داشتی یه قلم نی ورداری و بزنی تو مرکب. یه روز حول و حوش ظهر بود به خواب ناز فرو رفته بودی که گفتم به به چه فرصت مناسبی واسه تمرین.رفتم سراغ تمرین. بعد از کمی تمرین تلفن زنگ خورد یکی از دوستام بود، سرگرم حرف زدن شدم. حسابی تلفنم طول کشید. وقتی اومدم سراغ وسایلم  دیدم وای خدای من شما بیدار شده بودی و همه لیقه های تو شیشه دوات رو درآورده بودی و فرش رو حسابی خوشگل کرده بودی اونم با مرکب . ...
30 خرداد 1391

شیطنت های کودکانه دو سالگی به بعد

  الان دو سال و سه ماهمه، می تونی حدس بزنی اینا چیه که به دست و پاها و لباسام کشیدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب اگه دوست داشتی می تونی یه سری به داستان مامانی تو ادامه مطلب بندازی و ببینی حدست درست بوده یا نه. امروز پنج شنبه یازدهم خرداد ماه 1391     مامان جون امروز هوس کرده بود اتاق کیارشی رو تمیز کنه ، داشت وسایل تو کمد رو خالی می کرد من هم  دیدم مامانی خیلی سرگرمه گردگیریه ، از فرصت استفاده کردم و کرم ضدآفتابم رو ورداشتم و حسابی رو خودم خالی کردم بعد هم هر جا دلم خواست کشیدم.تازشم همین امروز مامانی من رو حموم برده بود. ...
22 خرداد 1391

باز هم شیطنت این بار آتش سوزی

پنجشنبه ١٨ خرداد٩١ ساعت تقریباً ١١:٣٠ ظهر مامان داشت غذا درست می کرد. ناهار چی بود؟ ماکارونی ، حالا شما کجا بودی؟ رو اپن تقریباً کنار فرگاز آخه عاشق اینی که ببینی من چطوری غذا درست می کنم.نمی دونم ولی امیدوارم آشپزیت در آینده بیسته بیست باشه. ما هم دیدیم شما آروم نشستی رفتم رب گوجه رو از یخچال در بیارم ، وقتی پشتم بهت بود نگو کیارش شیطونم رفته بود سراغ........... رفته بودی سراغ دستگیره و گذاشته بودی روی گاز ، همون جا که شعله گاز روشن بود. برگشتم دیدم وای دستگیره داره می سوزه . هی فوت کردم خاموش نشد. دودش چشام رو اذیت می کرد. دیدم این جوری آتیش خاموش نمی شه رفتم یه لیوان آب ورداشتم ریختم روش اون موقع بود که خاموش شد. الب...
22 خرداد 1391
1