کیارش حسن چیکار می کنه؟
کیارش جونم شما یه شوهر خاله داری اونم حسن آقاست . مهربونه ولی تنها کسی که ازش حساب می بری همین حسن آقاست. مثلاً موقعی که با غزلی (دخترخاله) دعواتون میشه کافیه حسن نگات کنه اون موقع حساب کار دستت میاد . این جور موقع ها حسن این حرکت رو انجام میده و بعد حالا این شده یه سوژه..... هر موقع ازت می پرسیم حسن چیکار می کنه ؟ کیارش: حالا جالب اینجاست جلو حسن هم همین حرکت رو تکرار می کنی. راستی می دونی منظور حسن از این حرکت چیه؟ کیارش نکن بشین ...
نویسنده :
مامان
12:34
عکس های دریایی - ده ماهگی
بدون عنوان
کیارش جون اینجا هشت یا نه ماهه بودی. کارت ور رفتن با میز بود. همش می رفتی تو میز. رفتیم یه پشتی گذاشتیم توش ولی خوب کشو که هست اونجام جای خوبیه مگه نه؟ هر موقع هم که خوشحال بودی زبونت می اومد بیرون درست مثل الان. کیارش: حالا مامان اگه خیلی ناراحتی فکرام رو بکنم شاید اومدم بیرون دیدی مامان دارم میام بیرون. ...
کیارش می خواد سر مامانی کلاه بذاره
همین چند دقیقه پیش داشتم تو آشپزخونه غذا درست می کردم دیدم پیدات نیست هیچ صدایی هم ازت در نمیاد. اومدم ببینم کجایی؟ بهههههله. شیطون ما داره با چرخ خیاطی ور میره. شلوارت رو ورداشته بودی و داشتی آماده میشدی واسه دخت و دوز.( مامانی یه چند روزیه داره میره کلاس خیاطی ، دیدی من لباس می دوزم شما هم مثل اینکه می خوای خیاط باشی بشی نه؟) مامانی به موقع رسید . همون موقع بود که سرت رو گذاشتی رو زمین گفتی مامان خوابم میاد، داشتی سرم کلاه می ذاشتی که من برم تو آشپزخونه و شما هم بری سراغ دوخت و دوزت. خدایا مامانم بره تو آشپزخونه من ادامه خیاطیم رو برم حالا مامان چیکار کنه؟؟ سیم ها رو درآوردم&...
نویسنده :
مامان
13:35
مامان حسنی بذار
مامان جون شما آهنگ حسنی نگو یه دسته گل رو خیلی دوست داری واسه همینم این آهنگ رو ریخته بودم تو گوشیم و از یکسال و نیمگی واست می ذاشتم . بعد از یکی دو ماه دیگه خودت راه افتادی بودی. گوشی مامان رو ورمیداشتی و خودت آهنگ رو از تو قسمت آهنگ ها پیدا می کردی. این گوشی دست شما دادن باعث شد برنامه های گوشی مامان دستت بیاد و ........... بری تو قسمت های مختلف مخصوصاً رو تماس ها. هی زنگ می زدی به این و اون. یه بار هم ساعت یازده و نیم شب یه مسج همین جوری نوشته بودی فرستاده بودی واسه دوست مامان (الهام جون) دیدم الهام مسج فرستاده میگه این پیامک رمزیه چیه فرستادی؟ گفتم الی جون رمزی کجا بود. این پسرک ناقلای ما واست پیام فرستاد...
نویسنده :
مامان
15:03
خاطرات مامانی : وقتی کیارش گم می شود
ساعت تقریباً ده صبحه ، کیار شی مامان میره تو حیاط که بازی کنه رفتم بیرون دیدم در حیاط بازه و شما مشغول تماشای محوطه بیرون ، با خودم گفتم همین جا وایستاده پس من هم برم تو خونه کارام رو بکنم. با خیال راحت مشغول تمیز کردن خونه بودم (چون تو خونه سازمانی زندگی می کنیم و محیطش هم خیلی امنه خیالم راحت بود که جای دوری نمی ری ) نگو پسر شیطون ما از فرصت استفاده می کنه خودش تنهایی راه می افته و میره واسه خودش می گرده من هم بی خبر از همه جا میام دم در می بینم پسرک ناقلام نیست حالا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شال و کلاه می کنم و راه می افتم دن...
مامان خطاط
مامان جون من خطاطی رو خیلی دوست دارم واسه همین هم یه مدت می رفتم کلاس . شما اون موقع ها حول و حوش یک سالت بود . بعد از کلاس می اومدم خونه تمرین می کردم اما خوب مگه شما می ذاشتی از ترس اینکه شما مرکب بریزی خیلی کم تمرین می کردم. همش هم دوست داشتی یه قلم نی ورداری و بزنی تو مرکب. یه روز حول و حوش ظهر بود به خواب ناز فرو رفته بودی که گفتم به به چه فرصت مناسبی واسه تمرین.رفتم سراغ تمرین. بعد از کمی تمرین تلفن زنگ خورد یکی از دوستام بود، سرگرم حرف زدن شدم. حسابی تلفنم طول کشید. وقتی اومدم سراغ وسایلم دیدم وای خدای من شما بیدار شده بودی و همه لیقه های تو شیشه دوات رو درآورده بودی و فرش رو حسابی خوشگل کرده بودی اونم با مرکب . ...
بعثت پیامبر شادی و رحمت مبارک
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم / در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم دارم ولایت تو ، در دل محبت تو / سر مست جام عشقم ، در شام بعثت تو ...
نویسنده :
مامان
17:18
کی شیشه رو شکسته؟
کیارش جونم سلام امروز صبح با صدای زنگ گوشی بابا از خواب بیدار شدیم ، گوشی رو دادم بابا که جواب بده، بعد با کیارش جونم رفتیم صورتمون رو بشوریم . وقتی برگشتیم شنیدم بابا از تو آشپزخونه میگه این شیشه رو کی شکونده؟ نگو شیشه جلوی فرگاز کلاً شکسته و ریز ریز شده بود و کف آشپزخونه رو تقریباً پر کرده بود. بابایی گفت حتماً کار کیارشه. اینم یه شیطونیه جدیده. نه ، این دیگه از شیطنت های کیارش نازم نیست. آخه من و شما دیشب تا دیر وقت بیدار بودیم بعد هم که خوابت برد من رفتم کامپیوتر رو روشن کردم تا یه مطلب جدید تو وبلاگت بذارم. به بابا گفتم اگه کیارش شیطنتی انجام بده این قدر صداقت داره که وقتی ازش&nbs...