عکس های سفر
جمعه عصر رفتیم باغ پرندگان اصفهان. ساعت شش رسیدیم اما از اونجایی که خیلی خوش شانس بودیم باغ پرندگان تعطیل بود. واسه همین رفتیم تو پارک. همگی سوار قطار شدیم و یه گشتی زدیم. بعدش هم رفتیم میدون امام. یه چند تایی هم عکس ازت گرفتم . کجایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟ پسر متفکر مامان ...
نویسنده :
مامان
14:11
سفرنامه همدان قسمت اول
کیارش عزیزم اواخر تیرماه یه مسافرت ده روزه با ماشین به استان همدان داشتیم. از بندر روز چهارشنبه ظهر راه افتادیم به همراه خاله اینا . غذای ظهرمون رو حاجی آباد خوردیم . هوا حسابی گرم بود. تقریباً ساعت نه شب رسیدیم مهریز (استان یزد). بابایی اونجا مهمانسرای شرکت رو از قبل هماهنگ کرده بود. شب رو اونجا خوابیدیم. صبح هم رفتیم یزد بازار ، اونجا کلی شیطونی کردی یه نمونه از شیطونیات این بود که رفته بودی سراغ سه چرخه های یکی از این مغازها و سوارش شده بودی و واسه خودت گشت می زدی مغازه دار هم که اصلاً متوجه شما نبود. بابایی می گفت داشته خرید می کرده که دیده شما نیستی وقتی چشمش به جمال شما می افته که در حال سه چرخه سواری هستی. با خواهش و اصرار ...
نویسنده :
مامان
13:36
خاطره مسجد رفتن
تو پست قبلی داشتم از نماز و مسجد می نوشتم یه دفعه یاد یه خاطره افتادم گفتم خالی از لطف نیست واست اینجا یادگاری بذارم. یه روز واسه نماز ظهر و عصر با هم رفتیم مسجد واسه نماز جماعت. رفتم آخر صف کنار دیوار وایستادم شما رو هم گذاشتم کنار خودم . کلی هم تاکید کردم مامانی همین جا بشین. نماز ظهر خیلی آروم بودی. خیالم راحت بود. اما نماز عصر احساس کردم دیگه کنارم نیستی. نماز که تموم میشه تو مسجد بعدش دعا و سلام به اماما ی عزیزمونه. ولی من بلافاصله بعد از تموم شدن نماز سرم رو برگردوندم عقب دیدم بهللللللللللله نسیتی حالا کجایی ؟ مامان نمی دونه. سریع اومدم بیرون دیدم کفش ها و دمپایی ها ردیف تو جاکفشیه. لبخندی رو لبام نشست فهمیدم کار ، کار...
نویسنده :
مامان
19:38
پسر با ایمان
یه دونه مامان چند ماهی هست که هر موقع صدای اذان از مسجد بلند میشه میای بهم میگی مامان نماز. تازه بعضی وقتا آماده میشی بری مسجد . اما چون می ترسم تو مسجد شیطونی کنی با شما خیلی کم میریم مسجد. خوب حالا بریم سراغ وضو گرفتن و نماز خوندن کوچولوی مامان هر موقع من وضو می گیرم شما هم میای میگی من هم می خوام وضو بگیرم خوب مامان هم اطاعت امر می کنه و واسه شما هم وضو می گیره . ولی تازگی ها خودت یعضی قسمت هاش رو انجام میدی مثلاً شستن دستا و مسح پا البته به شیوه خودت. دو تا دستت رو با هم همزمان رو پاهات می کشی واسه نماز خوندن هم مهر می ذاری جلوت بعد می ایستی و میگی الله صمد البته یه وقتی الله اکبر هم می گی بعضی موقع ها هم خلاصه اش...
نویسنده :
مامان
19:23
شیرین زبونی
تازگی ها وقتی از تو حیاط می خوای بیای تو خونه یا وقتی می خوای بری دستشویی اول تق تق می زنی به در میگی ها الله( یا الله) بعد میای تو. حالا اگه اومدی تو و یادت رفت، بر می گردی سر جای اولت و حتماً با اون انگشتای کوچولو موچولوت رو در می زنی و یه ها الله می گی بعد میای تو.
نویسنده :
مامان
19:09
نمایشگاه مار
زمستون سال ١٣٩٠ مامان جون یه روز بابایی وقتی از سر کار برگشت یه خبر جالب داشت. گفت با آقای بچاری یکی از همکاراش هماهنگ کرده که شما ، بابایی و آقای بچاری و پسر شجاعش آقا حسین برین نمایشگاه مارهای سمی و غیرسمی تو هتل گنو . عزیزم عکسای بازدیدت از نمایشگاه رو تو ادامه مطلب گذاشتم. بابایی بدو بیا دیگه . عجله دارم می خوام برم پیش مارا البته بابایی فقط عکس چند تا از مارها رو گرفته. ...
نویسنده :
مامان
0:18
حال پسر نازم خوب شد
مامان گلم امروز ظهر به لطف داروهایی که دکتر شجاعی بهت داده بود خوب شدی. آرزو می کنم همیشه تنت سالم باشه تا مامانی هم غصه دار نشه. ...
نویسنده :
مامان
0:13
پسر شیطونم امروز مریض شده
عزیز دلم امروز مریض شدی یبوست گرفته بودی تا الان هم که دارم می نویسم هنوز خوب نشدی. دم غروب بابایی بردت دکتر. از ساعت ده تا یازده و نیم شب درد داشتی . الان هم خوابت برده. الهی قربونت بشم مامان . ایشاا... هر چی زودتر خوب بشی آخه اصلاً طاقت درد کشیدنت رو ندارم. بغض گلوم رو گرفته چون پسر شیطون من امشب از بس درد داشت حتی درست راه نمی رفت. ...
نویسنده :
مامان
0:27
دیگه دوستم نداری؟
مامان جون امروز داشتم یه دامن می دوختم اما مگه تموم شد از بس که شیطونی کردی آخه همش باید حواسم باشه که شیطونیات گل نکنه. مثلاً امروز در حال برش الگو بودم که دیدم هی با قیچی و چرخ و ... ور میری. یکی از سنجاقا رو ورداشته بودی داشتی پر و خالی بازی می کردی. یه کوچولو دعوات کردم. برگشتی بهم گفتی مامان دوستت ندارم الهی مامان قربونت بشه . من بی نهایت یکی یه دونم رو دوست دارم. می دونم که کیارشی گلم هم مامان رو دوست داره مگه نه؟ ...